مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران» در انـتــظـار روی مـاه تـوأم کـمـاکـان حتی اگر که مُردم، یک دم بیا سراغـم «کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران» دل بـه نـکـاح داغ هـجـران تو در آمـد جانی خدا به من داد آن هم فدای جانان باشد خوراک چشمم یک کاسه خون همیشه همراه شوق و حـسرت با گریۀ فراوان تو ابر رحـمتی و من غـرق خشکسالی راه نجـات من باش امشب بـبار باران! رد تو را گرفتم در کوه و دشت و صحرا وقتی که کوچ کردم از کوچههای تهران عصیان رسید و با خود هرچه که بود را بُرد با دستـمال اشکـت چـشـم مرا بـشوران از کودکی نوشـتم« آن مرد خواهد آمد» دارم امـیــد وصـلـت از اول دبــسـتـان قاری «بقـیهالله خیر لکم…» که سر داد یـاد تـو کـردم آقــا بـا آیــههـای قـــرآن یابن الحسن کجایی؟ سر میدهند با هم لبنان، یمن، فلسطین، شام و عراق و ایران کی میشود به شوق دیدار روی ماهت با سیدی حسینی برخـیـزم از خـراسان از کوفه کم ندارد شهری که در نبودت همواره میفروشد دین را به قیمت نان گـریه دوای درد است، آقا بقـول شاعر «بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران» |